امام محمد غزالی :

بستانی که تماشاگاه عارف است کرانه ندارد ؛ و آسمان و زمین کرانه دارد!

 بایزید بسطامی :

اگر عرش و آنچه در اوست ، در گوشه دل عارف گذر کند ، عارف از آن خبر نیابد.

 ژنده پیل :

آن را دهد که خواهد. نه به گفت ماست و نه به کرد ما دهد و نه به خواست ما دهد. به فضل و عنایت خویش دهد و آن را دهد که داند که باید داد.

 بهاء ولد :

در هر دمی که ذکر می گویی ، به هوش باش تا ببینی که از تو چه آتشها می جوشد و چه گلها می روید.

 ذوالنون مصری :

از هر چه گذشت و از هر چه هنوز نیامده است ، اندیشه مکن و نقد وقت را باش.

عین القضات همدانی :

مجنون صفتی باید ، اولاً ، تا در دام لیلی تواند افتاد.

 شمس تبریزی :

سبحان الله! همه فدای آدمی! و آدمی فدای خویش!

 میبدی :

یکی در غرقاب ، یکی در آرزوی آب! نه غرقه آب سیراب ، نه تشنه را خواب!

 واسطی :

هر سخنی که مستمع را مفلس نکند و هر دو عالم را از دست وی بیرون نکند ، آن سخن به فتوای نفس می گوید.

 از جنید بغدادی پرسیدند که «دل خوش کی بود؟» گفت : «آن وقت که او در دل بود.»

 خواجه عبدالله انصاری :

تجلّی حق ناگاه آید ؛ اما بر دل آگاه آید.

 شمس تبریزی :

خنک آن که چشمش بخسبد و دلش نخسبد ، و وای بر آنکه چشمش نخسبد و دلش بخسبد!

نوشته شده در  سه شنبه دهم دی ۱۳۸۷  توسط وحید عمرانی  | 


اسلایدر